سلام
آیا نمیتوان همزمان عاشق دو یا چند چیز بود؟
این جملات را تا بحال بارها شنیده ایم :
من عاشق کارم هستم
من عاشق آشپزی هستم
من عاشق دخترم هستم
من عاشق این ماشینم
من عاشق کشورم هستم
آیا واقعا یک مرد زن دار نمی تواند در حالی که عاشق همسرش است ، عاشق یک ماشین لامبورگینی آخرین مدل هم باشد؟
آیا یک زن شوهر دار در حالی که عاشق همسرش است ، نمی تواند عاشق تک تک فرزندانش هم باشد و در عین حال عاشق کارش هم باشد و نیز همزمان عاشق سفالگری و آشپزی باشد ؟
گاهی عشق به یک عقیده ، کشور ، رهبر و.... به حد جان دادن می رسد ، آیا این نوع افراد دیگر نمی توانند عاشق همسرشان باشند ، حتی اگر برای همسرشان به این شدت تعصب نداشته باشند ، برایش گریه نکنند و جان ندهند.
شاید عشق قابل تقسیم نباشد ، ولی آیا قابل تکثیر هم نیست؟
یعنی آیا مثلا وقتی زن و شوهری بچه دار می شوند از عشقشان به یکدیگر کم می کنند تا به بچه بدهند؟ یا اینکه دریچه های دیگری از قلبشان باز می شود و بچه ها را در خود جا می دهد و حتی بیشتر عاشق هم می شوند؟
البته گرچه دارا بودن قلب چند وجهی و چند بعدی شدنی است اما یقینا مانند بسیاری از پدیده های عالم جنبه و توانایی خاصی می خواهد، وگرنه چه بسیار مردانی دیده ایم که از نان زن و بچه خود می برند تا برای اتومبیلشان وسایل تزئینی غیر ضروری بخرند و یا زنانی که بخاطر عشق به کارشان بچه دار شدن را محدود می کنند و یا از وظایف خود نسبت به فرزندان کم می کنند.
آیا واقعا کسی که سه فرزند دارد ، هر کدام از فرزندانش را کمتر از کسی که یک فرزند دارد دوست دارد ؟
به همان دلیل که هر شخصی میتواند در یک لحظه به افراد و اشیا زیادی عشق بورزد ، یک مرد میتواند همزمان چند زن را دوست داشته باشد و چه بسا بهتر از کسی که یک زن دارد عاشق تک تک آنها باشد و گرچه ممکن است درجات عشقش متفاوت باشد اما چه دلیلی دارد استنباط کنیم که این مسئله بخاطر تقسیم شدن قلبش اتفاق افتاده و مربوط به درجه محسنات لحظه ای هر کدام از زنان نیست ، یعنی بپذیریم که محسنات یکی از آنها رتبه دیگری را پایین نمی آورد بلکه رتبه خودش را افزایش می دهد و مثلا درجه عشق شوهر با حضور زن دوم نسبت به زن اول کم نمی شود بلکه ممکن است از دید مرد ، برایند محسنات آشکار و معایب پنهان زن جدید دوم فعلا از زن اول بیشتر باشد و چه بسا پس از فرایند زمانی کوتاهی قضیه کاملا برعکس شود.
شاید بتوان اینگونه نتیجه گرفت که:
اگر مردی جنبه داشته و عاشق پیشه باشد، که زندگی با او لذت بخش و عاشقانه است ، چه زنان دیگری داشته باشد و یا نداشته باشد و اگر هم بی جنبه باشد و یا اهل عشق و عاشقی نباشد ، زندگی با او مانند راه رفتن بی چراغ در میان صخره های مخوف در شب تاریک است و این مرد چه زنان دیگر داشته باشد یا نداشته باشد قابل اعتماد ، عاشق شدن و همراهی نیست.
البته تذکر یک نکته ضروری است :
هر پدیده ای حدودی دارد و حدود کمی و کیفی عشق نیز از دایره قوانین مستثنی نیست.
انسانها پس از هزاران سال تفکر ، علم و تجربه اجتماعی به قوانینی رسیده اند و در این قوانین ، هم برای مرد و هم زن حدود عشق معین است .
علوم اجتماعی غالب بر تمامی نقاط جهان کنونی ، حاکم بر آن است که محدودیت کمی توجه عاشقانه به جنس مخالف ، برای زنان مستدل تر ، مهمتر و اساسی تر است و خروج از عشق واحد در زنان ، لطمات جبران ناپذیری به بنیان خانواده به عنوان پایه و اساس اجتماع می زند.
ان شاالله در مطالب بعدی به دلایل این قانون بیشتر پرداخته خواهد شد.